قوانین اساسی در موارد زیر پای به عرصه هستی نهادهاند.
الف) به دنبال تحول تدریجی جوامع و آمادگی ذهنی فرمانروایان و شهروندان: به بیان دیگر در این صورت فرمانروایان روشن بین به منظور حفظ و تداوم موقعیت و مقام خود با اعطای شماری از حقوق به شهروندان, از راه صدور منشور و فرمان به نوعی قانون اساسی تن در دادهاند. زیرا در برخی مقاطع زمانی, زمینه برای شورش و انقلاب و در هم ریختن بنیانها فراهم بود و در حقیقت استفاده از ساز و کار خود محدودیتی برای دادن پارهای از امتیازات به مردم جلوی اوضاع خطرناک را میگرفت. پادشاه بریتانیا در سال 1215 با صدور منشور کبیر اولین قانون اساسی را زیر فشار شرایط اجتماعی و سیاسی پایهگذاری کرد.
ب)ایجاد کشورهای جدید: پس از اینکه مستعمرات به استقلال و حاکمیت رسیدند خود موقعیت دیگری بود برای تصویب قوانین اساسی که هم ساختارهای سیاسی جامعه جدید را تدارک میدید و هم سند استقلال و حاکمیت این کشورها تلقی میگردید. ایالات متحد آمریکا, پس از استقلال خود از بریتانیا در سال 1787, یوگسلاوی و چکسلواکی بعد از جنگ اول جهانی (1914-1918), هند و پاکستان به دنبال دستیابی به استقلال و همچنین کشورهای مختلف آمریکای مرکزی و جنوبی از یوغ استعمار کشورهای اروپائی, در جرگه کشورهای جدیدالاحداثی هستند که به قانون اساسی خود دست یافتهاند.
ج)حوادث دگرگون کننده مانند انقلابها و کودتاها و جنگهای داخلی که منجر به سقوط رژیم موجود و استقرار رژیم جدید میگردد: قانون اساسی 1791 به دنبال انقلاب کبیر فرانسه, قوانین سال 1918 و 1924 شوروی بعد از پیروزی انقلاب اکتبر 1917, قانون اساسی 1285 و 1286 ایران پس از انقلاب مشروطیت و قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال 1358 از این گونه موارد به شمار میآیند.